جدول جو
جدول جو

معنی فرا نمودن - جستجوی لغت در جدول جو

فرا نمودن
نمودن، نشان دادن، آشکار ساختن
تصویری از فرا نمودن
تصویر فرا نمودن
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرانمودن
تصویر فرانمودن
نشان دادن، وانمود کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرانمودن
تصویر فرانمودن
((فَ نُ یا نِ دَ))
آشکار کردن، نشان دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از راه نمودن
تصویر راه نمودن
ارائه طریق، دلالت، نشان دادن راه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرا نهادن
تصویر فرا نهادن
نهادن، گذاشتن، در میان گذاشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کار نمودن
تصویر کار نمودن
نشان دادن کاری ارائه عملی، کار کردن بعملی پرداختن
فرهنگ لغت هوشیار
چهره نمودن صورت خود را نشان دادن خود نمودن: گر زنده جانی یا بمی من دامنش بر تابمی ای کاشکی در خوابمی در خواب بنمودی لقا. (دیوان کبیر 8: 1)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفرت نمودن
تصویر نفرت نمودن
شمانیدن بیزاری جستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرا آمدن
تصویر فرا آمدن
پیش آمدن، اتفاق افتادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رو نمودن
تصویر رو نمودن
روی نشان دادن، ظاهر شدن، توجه کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرا آمدن
تصویر فرا آمدن
پیش آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرانمون
تصویر فرانمون
شرح، روشن گری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرانمود
تصویر فرانمود
توضیح
فرهنگ واژه فارسی سره